امشب آقای بوش، رئیس جمهور آمریکا با اشاره به اظهارات اخیر آقای احمدی نژاد گفت: نگفتم ایران بخشی از محور شرارت است!
متاسفانه حکایت ما شده حکایت آن بنده خدایی که گشاد گشاد در خیابان راه می رفت. دو دانشجو پزشکی با مشاهده این طرز راه رفتن تصمیم می گیرند قدرت تشخیص بالینی خودشان را محک بزنند. یکی می گوید این مرد به واریس کشاله های ران مبتلاست و دیگری می گوید از باواسیر رنج می برد. می روند تا از خود این بنده خدا سوال کنند. خودشان را معرفی می کنند و تشخیصهایشان را می گویند تا او یکی را تصدیق کند. طرف می گوید، آقایان ما هر سه تا اشتباه کردیم. هم تشخیص هر دوی شما غلط است و هم تشخیص من که تصور می کردم گوز دارم ولی در عمل به خودم کثافت زده ام و حالا ناچار گشاد گشاد راه می روم تا خودم را به حمام برسانم.
حال در این انتخابات شوم که به روی کار آمدن آقای احمدی نژاد منتهی شد، همه اشتباه کردیم. اصلاح طلبان از ابتدا با کوبیدن و تحقیر آقای کروبی و ادامه ترور شخصیت آقای هاشمی، جنبش دانشحویی با تحریم کور انتخابات و بازی خوردن از یک مشت ساواکی خارج نشین، آقای خامنه ای با فدا کردن همه چیز به خاطر کیش شخصیت و تقلیل دادن نظام به انصار انحصار و محفل قاتلان ذوب در ولایت و از همه بدتر، ملت به خاطر لج بازی. لج بازی با سرنوشت خودش و میل همیشگی ما به قهر کردن، هزینه ندادن و مثل کودکان فکر کردن.
دور دوم که رقابت بین آقای هاشمی و آقای احمدی نژاد بود، به رفقا گفتم تمام ظرفیتها را باید در حمایت از آقای هاشمی به کار بست. گفتند آقا از اون پولها که گرفتی به ما هم سهمی بده. امیدوارم سهم پول مالیات دهنده آمریکایی از فراز آسمان شهرهایمان سر شکن نشود. البته بسیارند نا ایرانیان خارج وبعضا ً داخل کشور که به همین آرزو نشسته اند.
می گفتند با آمدن آبادگران نظام به سقوط نزدیکتر می شود. بی شک چنین شده ولی به چه قیمتی و با چه چشم اندازی. به قیمت مسعود و مریم و شورای عالی مقاومت؟ به قیمت خلق عرب الاهواز؟ به قیمت از بین رفتن همه چی؟
باشد تا همه به اشتباهاتمان اعتراف کنیم، شاید رفع بلا شود.
متاسفانه حکایت ما شده حکایت آن بنده خدایی که گشاد گشاد در خیابان راه می رفت. دو دانشجو پزشکی با مشاهده این طرز راه رفتن تصمیم می گیرند قدرت تشخیص بالینی خودشان را محک بزنند. یکی می گوید این مرد به واریس کشاله های ران مبتلاست و دیگری می گوید از باواسیر رنج می برد. می روند تا از خود این بنده خدا سوال کنند. خودشان را معرفی می کنند و تشخیصهایشان را می گویند تا او یکی را تصدیق کند. طرف می گوید، آقایان ما هر سه تا اشتباه کردیم. هم تشخیص هر دوی شما غلط است و هم تشخیص من که تصور می کردم گوز دارم ولی در عمل به خودم کثافت زده ام و حالا ناچار گشاد گشاد راه می روم تا خودم را به حمام برسانم.
حال در این انتخابات شوم که به روی کار آمدن آقای احمدی نژاد منتهی شد، همه اشتباه کردیم. اصلاح طلبان از ابتدا با کوبیدن و تحقیر آقای کروبی و ادامه ترور شخصیت آقای هاشمی، جنبش دانشحویی با تحریم کور انتخابات و بازی خوردن از یک مشت ساواکی خارج نشین، آقای خامنه ای با فدا کردن همه چیز به خاطر کیش شخصیت و تقلیل دادن نظام به انصار انحصار و محفل قاتلان ذوب در ولایت و از همه بدتر، ملت به خاطر لج بازی. لج بازی با سرنوشت خودش و میل همیشگی ما به قهر کردن، هزینه ندادن و مثل کودکان فکر کردن.
دور دوم که رقابت بین آقای هاشمی و آقای احمدی نژاد بود، به رفقا گفتم تمام ظرفیتها را باید در حمایت از آقای هاشمی به کار بست. گفتند آقا از اون پولها که گرفتی به ما هم سهمی بده. امیدوارم سهم پول مالیات دهنده آمریکایی از فراز آسمان شهرهایمان سر شکن نشود. البته بسیارند نا ایرانیان خارج وبعضا ً داخل کشور که به همین آرزو نشسته اند.
می گفتند با آمدن آبادگران نظام به سقوط نزدیکتر می شود. بی شک چنین شده ولی به چه قیمتی و با چه چشم اندازی. به قیمت مسعود و مریم و شورای عالی مقاومت؟ به قیمت خلق عرب الاهواز؟ به قیمت از بین رفتن همه چی؟
باشد تا همه به اشتباهاتمان اعتراف کنیم، شاید رفع بلا شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر