چهارشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۵

از ماست که بر ماست

سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابي
چه خيال‌ها گذر كرد و گذر نكرد خوابي
به چه دير ماندي اي صبح كه جان من برآمد
بزه كردي و نكردند مؤذنان ثوابي

نفس خروس بگرفت كه نوبتي بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابي


نوجوان بودم و تازه شروع به مطالعه و خواندن کرده بودم. آن زمان، مثل امروز، تاریخ معاصر نقل مجالس دانشجویی بود و اگر می خواستی در مباحثات با رفقا چیزی کم نیاوری باید حداقل تاریخ مشروطه کسروی، تاریخ بیداری ایرانیان ناظم الاسلام کرمانی و چند کتاب از شریعتی و جلال و دیگران را خوانده بودی. در عالم آرمانگری خاص آن سالها، بارها به نسلهای گذشته نفرین می کردم به خاطر سکوت در مقابل قتل امیرکبیر و عشقی و فرخی یزدی، تبعید ملک الشعرای بهار و کمال الملک، قراردادهای ننگین داراسی و ریتر و و و.... سکوت اختیار کرده بودند. می گفتم آخر این چه ملتی است که با یک چمدان دلار و دو تا خانم رئیس و یک مشت چماقدار و قداره بند می توان نخست وزیر ملی اش را خلع کرد؟
افسوس و صد افسوس که در بحرانی دیگر و بزنگاهی دیگر، باز شاهد همان خصایص تاریخی هستیم. باز هم دستی با اسکندر برای قتل دارا، همداستانی با هلاکو برای حمله به بغداد، دام افشینی برای بابک خرمدین.
می گفتیم فساد از تبعیدان است، اصالت با درون مرزی ها، حال شاهدیم که عزیزانی که تازه دیروز از داخل عازم ینگه دنیا شده اند، چه گلی به سر ما زده اند. حتما ً این هم تقصیر جمهوری اسلامی است. خدا را شکر این بهانه را داریم وگرنه چگونه می توانستیم خود را در آینده نظاره کنیم.
بریتانیا سالها بدین مباهات می کرد که در طول جنگ دوم جهانی، هیچ آنکلوساکسونی جاسوسی آلمان نازی را نکرد. حالا بعد از گذشت بیش از 60 سال تازه اسناد سری شان را منتشر کرده اند که اتفاقا ً 4 نفر انگلیسی در خدمت رایش سوم بودند. ببینید چقدر ننگ می دانستند که سالهای سال این موضوع را مخفی نگاه داشته بودند.
ما در عوض، به ادعای مجاهدین، پانزده هزارنفرمان دوشادوش سرباز عراقی در مقابل سرباز ایرانی جنگیدند. ما ملتی هستیم که برای گرفتن پناهندگی و پول گدایی، هزار تهمت را متوجه خودمان و کشورمان می کنیم. یکی می گوید من به شوهرم خیانت کردم، اگر برگردم سنگسارم می کنند. دیگری می گوید من هم جنس گرا هستم، اگر برگردم، از کوه پرتم می کنند، تمام سیدها بهایی از کار درآمده اند و تمام سپاهی ها برانداز.
آقایان، خانمها، عزیزان، کمی بی اندیشیم. رفیقی به طنز می گفت، باید مردم در ایران براندازی شوند. مشکل حکومت نیست. حکومت هم بخدا از بنده و شما درست شده. ماها که در خانه عرق می خوریم تا خرخره، در اداره پیراهن یقه آخوندی و جای مهر. ما که تک تکمان تحمل یک کلام خلاف سلیقه مان را نداریم. آخر فرق ما با آقای خامنه ای و احمدی نژاد چیست؟ بجز آنکه یک عده قبلا ًمردم را سرکیسه می کردند با فوکول و کروات، حالا یک عده با عبا و عمانه این کار را می کنند.
می دانم که این مختصر هم در محافل به خیانت و جنایت تعبیر خواهد شد، اما چه کنم که

نه چنان گناهكارم كه به دشمنم سپاري
تو به دست خويش فرماي اگرم كني عرابي